English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5672 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time policy U بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time policy U بیمه نامه مدت دار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
policy U بیمه نامه
policy U تدبیر
policy U مسلک سیاست
policy of d. U سیاست واگذاری اوضاع
policy U خط مشی روش
policy U رویه
policy U بیمه نامه ورقه بیمه
policy U کاردانی
policy U مصلحت اندیشی
policy U خط مشی سیاستمداری
policy U سیاست
policy U سند معلق به انجام شرطی
policy U اداره یاحکومت کردن
policy U خط مشی
land policy U سیاست اقتصادی مربوط به زمین
policy making U سیاست گذاری
policy-making U سیاست گذاری
insurance policy U قرارداد بیمه
insurance policy U بیمه نامه
employment policy U سیاست اشتغال
to u. a policy of insurance U رابکسی دادن
to u. a policy of insurance U سند بیمه
to a dapt a policy U رویهای اتخاذ کردن
mixed policy U بیمه نامه مختلط
monetary policy U سیاست پولی
national policy U خط مشی ملی
national policy U سیاست ملی
insurance policy U سند بیمه
floating policy U بیمه نامه متغیر
fiscal policy U سیاست مالیاتی
fiscal policy U سیاست مالی
financial policy U سیاست مالی
expansionary policy U سیاست انبساطی
agreed value policy U بیمه نامه با ارزش توافق شده
evacuation policy U خط مشی اخراجات پزشکی
evacuation policy U روش تخلیه پزشکی
economic policy U سیاست اقتصادی
bearer policy U بیمه نامه بدون نام
development policy U سیاست توسعه
blanket policy U بیمه نامه کلی
blanket policy U بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
blanket policy U بیمه نامه جامع
budgetary policy U سیاست بودجهای
foreign policy U سیاست خارجی
foreign policy U خط مشی عمل خارجی
labour policy U سیاست استخدام کارکنان
underwrite policy U بیمه نامه را فهر نویسی کردن
income policy U سیاست مربوط به درامدها
income policy U سیاست درامدی
unvalued policy U بیمه نامه ارزش گذاری نشده
valued policy U بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
valued policy U بیمه نامه با ارزش معین
voyage policy U قرارداد اجاره کشتی
voyage policy U بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
wage policy U سیاست دستمزد
wagering policy U بیمه قماری
honesty is the best policy U راستی ودرستی بهترین رویه
honesty is the best policy U عین مصلحت در راستی ودرستی است
health policy U سیاست بهداشتی
endowment policy U بیمهی عمر
commercial policy U سیاست بازرگانی
the policy of the government U سیاست دولت
policy of pandering U سیاست خودشیرین بودن
take out an insurance policy U قرارداد بیمه را منعقد کردن
policy maker U سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy instrument U ابزار اجرای سیاست
policy implication U کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
policy implication U کابرد سیاستی
policy holder U دارنده بیمه نامه
policy holder U دارنده بیمه
policy file U پرونده خط مشیها و دستورات
policy dilemma U تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
policy dilemma U معمای سیاستی
policy book U کتاب روشها
policy makers U سیاست گذاران
policy objectives U اهداف سیاستی
policy objectives U اهداف موردنظر
the policy of the government U رویه دولت
re assurance policy U قرارداد بیمه اتکایی
public policy U سیاست عمومی
pricing policy U سیاست قیمت گذاری
policy options U انتخابهای مورد نظر
policy options U انتخابهای سیاستی
policy of contianment U سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
policy of contianment U سیاست تحدیدی
stabilization policy U سیاست تثبیت اقتصادی
tax policy U سیاست مالیاتی
social policy U سیاست اجتماعی
policy book U پرونده خط مشیها
stop go policy U توسعه
outward looking policy U سیاست برون نگر
open policy U بیمه نامه باز
ostrich policy U سیاست خود فریبی
stop go policy U سیاست تثبیت
open policy U بیمه نامه قابل تغییر
open policy U بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open policy U بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
ostrich policy U رویه کبک
discount rate policy U سیاست نرخ تنزیل
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
scrap heap policy U رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
contractionary monetary policy U سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy U سیاست پولی انقباضی
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
anti development policy U سیاست ضد توسعه
import substitution policy U سیاست جانشینی واردات
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
begger my neighbour policy U سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
comprehensive insurance policy U بیمه نامه جامع
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
easy money policy U سیاست گشایش پول
pure monetary policy U سیاست پولی خالص
active fiscal policy U منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
begger my neighbour policy U سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
the open door policy U سیاست دروازههای باز
anti inflationary policy U ضد تورمی
agricultural support policy U سیاست حمایت از کشاورزی
agricultural price policy U سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
The policy of balance of power. U سیاست موازنه قدرت
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
What does Main Street think of this policy? U بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
tools of monetary policy U ابزار سیاست پولی
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
all risk insurance policy U بیمه نامه تمام خطر
anti inflationary policy U سیاست انقباضی
open door policy U سیاست درهای باز
scorched-earth policy U نابودکردنوازبینبردن
insured, policy holder U بیمه شده
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy U سیاست پولی انبساطی
He sought, if without much success, a social policy. U او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. U ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
At the same time . U درعین حال
Our time is up . U وقت تمام است
down time U زمان توقف
down time U مرگ
down time U زمان تلف
down time U زمان بیکاری
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> U سرساعت
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
time out <idiom> U پایان وقت
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
some time or other U یک روزی
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
down time U زمان تلفن شده
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
from time to time <idiom> U گاهگاهی
down time U وقفه
down time U مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
specified time U وقت معین
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> U زودتراز اینها
all the time <idiom> U به طور مکرر
some time U یک وقتی
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> U برای مدتی
some time U مدتی
some time or other U یک وقتی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
off time U مرخصی
to know the time of d U هوشیاربودن
to know the time of d U اگاه بودن
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time U درست بموقع
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
two time U دو حرکت ساده
in time U بجا
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
in no time U خیلی زود
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
old time U قدیمی
on time U مدت دار
once upon a time U روزی
once upon a time U روزگاری
once upon a time U یکی بودیکی نبود
one at a time U یکی یکی
off time U وقت ازاد
out of time U بیموقع
out of time U بیگاه
out of time U بیجا
mean time U ساعت متوسط
many a time U بارها
many a time U چندین بار
i time U time Instruction
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1An evaluation is an assessment, as systematic and impartial as possible, of a project, program or policy. It focuses on expected and achieved accomplishments
1Waste of time & money if you can't man
1سیاست گزاران حوزه فرهنگ
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com